کد خبر: ۱۰۲۵۱
۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰

فروش میوه از پنجشنبه تا ظهر جمعه به قیمت میدان‌بار است

سلمان حسن‌زاده، میوه‌فروش جوانی است که روش کار و کاسبی‌اش کمی از دیگران متمایز است، در مغازه او فروش میوه از روز پنجشنبه تا ظهر جمعه به قیمت میدان‌بار است.

یگانه| سلمان حسن‌زاده، میوه‌فروش جوانی است که به پیشنهاد دوست روحانی‌اش، روش کار و کاسبی‌اش را کمی از دیگران متمایز کرده. البته این تفاوت نه در بزرگ بودن مغازه‌اش و نه در قرار گرفتن آن در موقعیتی ویژه از یک خیابان است بلکه در پایبند بودن به قراری است که موعد آن، آخر هر هفته است.

در مغازه این کاسب جوان، فروش میوه از روز پنجشنبه تا ظهر جمعه به قیمت میدان‌بار است. دلیل این کار مثبت هم توجه به اقشار ضعیف و کم‌درآمدی است که توان مالی خوبی برای خرید میوه ندارند.

جالب است بدانید میوه‌فروش محله مقدم این کار خیر را به نیّت درگذشتگان انجام می‌دهد؛ کاری که به نظر می‌آید هم دعای خیر مُردگان را به دنبال دارد، هم زِندگان. پیشرفت در زندگی و کاسبی از برکات مداومت بر این کار مثبت برای این جوان خیرخواه است.

سلمان حسن‌زاده تحصیلات دانشگاهی ندارد، اما تجارب ارزشمندی در زمینه کسب و کار به دست آورده است که به واسطه آنها می‌تواند الگوی خوبی برای معرفی به هم‌سن‌و‌سالانش باشد.

به میوه‌فروشی او می‌رویم تا ادامه صحبت‌هایش را از درون مغازه‌اش بشنویم. 

 

به جای پدرم، آمده‌ام

حسن‌زاده، متولد سال‌۱۳۶۷ و عضو یکی از خانواده‌های قدیمی محله مقدم است. آن‌طور که خودش می‌گوید مرحوم پدربزرگش هم در محله مقدم ساکن و شاغل بوده است. البته مرحوم غلامحسین حسن‌زاده در مغازه کناری، میوه‌فروشی داشته است؛ جایی که اکنون سوپر شده و مدیریتش با برادر سلمان است.

این کاسب جوان درباره شغلش و اینکه از چه زمانی مشغول به آن است، می‌گوید: ۹ سال است که من در اینجا مشغول هستم ولی حدود ۳۵ سال پیش پدرم این مغازه میوه‌فروشی را باز کرد. تا قبل از اینکه من به طور جدی وارد کار شوم، مدیریت اینجا با پدرم بود ولی از آنجا که جانباز شیمیایی است، نمی‌تواند مدت زیادی در بیرون از خانه باشد. 

 

تخفیف آخر هفته

ساعاتی قبل از ظهر است و تعدادی مشتری در مغازه او مشغول دستچین کردن میوه‌های دلخواهشان هستند. او با اشاره به اینکه معمولا در چنین زمان‌هایی سرش حسابی شلوغ است، بیان می‌کند: از صیادشیرازی، تقی‌آباد، احمدآباد، سیدی و به‌طور‌کلی از همه جای شهر مشتری دارم ولی تعداد مشتری‌های محلی بیشتر است.

از همه جای شهر مشتری دارم ولی تعداد مشتری‌های محلی بیشتر است

این صحبت او توجه ما را جلب می‌کند و می‌پرسیم دلیل اینکه از همه جای شهر مشتری دارید چیست که می‌گوید: در این مغازه، فروش میوه از روز پنجشنبه تا ظهر جمعه به قیمت میدان بار است و همه اهالی محله از این موضوع مطلع هستند.

ما حتی برای اینکه یادآوری کنیم قیمت میوه در این دو روز با سایر روز‌های هفته متفاوت است، رنگ برچسب‌های قیمت‌گذاری شده را تغییر می‌دهیم. رنگ قرمز ویژه برچسب‌های روز‌هایی است که قیمت‌ها بدون تخفیف نوشته می‌شوند و رنگ مشکی ویژه آخر هفته است.

حسن‌زاده از این اقدامش به عنوان خیرات یاد کرده و می‌گوید: این کار من که از زمستان سال گذشته شروع شده است نتیجه پیشنهاد دو نفر از دوستانم به نام آقایان زمانیان و مرشدآل‌عباست. شغل این روحانی، راننده تاکسی است. او درد مردم را خوب می‌داند؛ به همین دلیل یک روز پیشنهاد کاری که آخر هر هفته انجام می‌دهم داد، من هم استقبال کردم، زیرا می‌خواستم همه مردم وسعشان برسد و شرمنده خانواده‌هایشان نباشند. 

 

یک تخفیف ویژه

البته غیر از آخر هفته، یک تخفیف هم ویژه روحانیون در کل روز‌های هفته داریم. همه اهالی محل می‌دانند که اینجا به روحانیون ۳ درصد تخفیف می‌دهیم. این کاسب جوان درباره مطلع شدن اهالی محله از اقدام مثبتش می‌گوید: من هیچ تبلیغاتی برای این کار نکردم بلکه دهن‌به‌دهن و توسط خود اهالی چرخیده است.

درحالی‌که یک نایلون میوه را دست مشتری می‌دهد، می‌افزاید: میوه، ۳۵ درصد حق فروش دارد ولی ما این کار را با حدود ۱۰ درصد انجام می‌دهیم که سبب نارضایتی سایر هم‌صنفانمان است! بعد ادامه می‌دهد: برخی کسبه به تعزیرات زنگ می‌زنند و ماموران را به مغازه ما می‌کشانند ولی آنها به صورت کلامی ما را تشویق می‌کنند و می‌روند. 

 

فروش نسیه‌ای

از سلمان حسن‌زاده می‌خواهیم از اوضاع دخلش بگوید که بیان می‌کند: دخل ما واقعی نیست. ما تعدادی مشتری داریم که به صورت نسیه میوه می‌خرند و بدهی‌شان را به صورت اقساط هفتگی یا ماهیانه پرداخت می‌کنند.‌

می‌پرسیم این شیوه کاسبی رضایت بخش است که لبخندی می‌زند و پاسخ می‌دهد: بالاخره آدم‌های بدحساب هم پیدا می‌شوند به طور مثال یکی از مشتری‌ها با حدود ۶۰۰، ۷۰۰ هزار تومان بدهی رفته است که برگردد.

 

خاطره

کاسب جوان محله مقدم به دیوار پشت دخلش اشاره می‌کند و  با نگاهی به نوشته روی یکی از سنگ‌های دیوار می‌گوید: این نوشته را پاک نکرده‌ام تا یادگاری بماند.

نوشته خیلی واضح نیست و فقط می‌توانیم یک تاریخ که مربوط به ۲۸/۱۲/۹۰ است و کلمه یکشنبه را بخوانیم. لبخندی می‌زند و می‌گوید: این نوشته، یادگاری مانده است که اگر دفعه بعد خواستم سفارشی قبول کنم، حتما بیعانه هم بگیرم.

گویا خانمی در سال ۹۰ زنگ زده و از چند رقم میوه سفارش داده بود ولی تعزیه‌ای برایشان پیش می‌آید و مهمانی‌شان کنسل می‌شود  و بدون اینکه اطلاع دهد سفارشش کنسل شده به شهرستان می‌رود و سال آینده  خبر می‌دهد که میوه‌ها را نمی‌خواهد!

* این گزارش سه شنبه، ۵ خرداد ۹۴ در شماره ۱۴۶ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44